خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

آشنایی با نظام سیاسی کانادا

سلام بر کلیه ی دوستان عزیز

اولا که سطح استقبال دوستان از آغاز دوباره کار وبلاگ خیلى پایینه, نه لایکى، نه نظرى، یباره بگید من دارم اینجا خاطرات برا خودم مینویسم!!!

دوستانى که کامنتهاى سوالدار میگذارند اگر جواب سوال رو ندونم یا صلاح ندونم که جواب بدم ممکنه کامنتهاشون رو فقط منتشر کنم، مخصوصا اونایی که سوالای خیلی خاص میکنند.

بدونید همتون رو دوست دارم و به همتون در حد خودم احترام میگذارم

امروز میخوام براتون از نظام سیاسی و سلطنتى کانادا صحبت کنم

برخلاف باور بعضى از خوانندگان گرامی نظام سیاسی کانادا با اینکه سلطنت مشروطه هستش ولی به هیچ وجه دیکتاتوری نیست و به قولی ملکه و وابستگان و گماشتگانش هیچ اختیار عملى ندارند

در کانادا دو سطح از حاکمیت وجود داره:

١- فدرال Federal 

٢- محلى Provincial/Territorial

دولت فدرال مسئول سیاستهای کلی و فرا منطقه ای هستش مثل روابط خارجی، دفاع، قوانین جرائم سنگین، محیط زیست و غیره و در راس اون نخست وزیر Prime Minister قرار داره. در کانادا احزاب و ائتلافهای سیاسی معینى وجود داره، هر حزب اعضایی داره، تقریبا هر چهارسال انتخابات میشه و از هر منطقه انتخاباتى یک نفر به مجلس House of Common راه پیدا میکنند. حزبى که بیشترین کرسی رو بدست بیاره تشکیل دولت میده و دومین حزب با بیشترین کرسی میشه مخالفین وفادار به ملکه Her Majesty's Loyal Opposition که کار این مخالفین ترکوندن و حال گیرى از دولته، یعنى هر چی دولت گفت اینا باید مخالفش رو ثابت کنند و اسم کارشون هم گذاشتن ارتقائ سطح دولت. یه مجلس دومی هم هست بنام سنا Senate از نمایندگانى به توصیه ى نخست وزیر و منصوب توسط فرماندار کل Governor General تشکیل شده. سنا به تقلید از مجلس لردهاى انگلیس تشکیل شده و نقشش یجورایی مثل شورای نگهبان خودمون میمونه. اینا یک سرى آدم حسابی هستند که مثل نماینده های مجلس با هم دعوا نمیکنند و خیلی با کلاس رفتار میکنند. پارلمان کانادا از سه بخش مجلس، سنا و نهاد سلطنت تشکیل شده.

نهاد سلطنت که شخص ملکه (جانم فداى ملکه) باشه، چون صبحا دیر از خواب بلند میشه و تو خود باکینگهام هم خیلى کار داره، پس وقت نمیکنه هر روز بیاد کانادا، فرماندار کل رو منسوب میکنه به عنوان نمایندش. این فرماندار کل هم خیلی آدم حسابی باید باشه و خیلی جالبه بدونید که فرماندار فعلى رئیس دانشگاه واترلو بوده، یه فرماندار کل دیگه سیاه پوست بوده و یه فرماندار کل دیگه یه مهاجر آسیایی بوده که این خودش نشون میده در کانادا هیچ تفاوت نژادی بین افراد وجود نداره، شاید یک روز هم من شدم فرماندار کل، کی میدونه.

حالا در کانادا واسه اینکه یه قانون تصویب بشه اول باید مجلس تصویبش کنه و نمایندگان پس از درگیرى های بسیار بهش رای بدن، بعد باید سنا قبولش کنه که معمولا میکنه، بعد هم فرماندار کل به عنوان نماینده ملکه ( بازم جانم فداى ملکه) امضاش کنه که باید بکنه و نمیتونه نکنه!

همین داستان رو برای هر ایالت هم داریم فقط به نخست وزیر هر ایالت میگن Premier و به فرماندارش هم میگن Lieutenant Governor و به مجلسش هم میگن پارلمان ایالتی Provincial Parliament که مسئول تنظیم سیاستهاى داخلی مثل کشاورزى، قوانین رانندگی و شهری و غیره هستند.

حالا براى بعضیا سوال پیش میاد شما که همه چیزتون دست مردم و نماینده هاى مردمه، ملکه و سلطنت چیکارس این وسط؟! ملکه بصورت نمادین نشان دهنده میراث تاریخی و پاسدار قانون اساسیه. مثلا شما وقت قسم سیتیزن شیپ یا شهروندى، قسم میخورى که ملکه، جانشینانش و خاک کانادا وفادار باشی، ملکه یا نماسثیندش هر دوره از مجلس رو افتتاح میکنند و نماینده ملکه در کنار نخست وزیر در مراسمات رسمى مثل روز ملی کانادا و روز احترام به کشته شدگان حضور داره.

خلاصش این که سلطنت بخشی از نظام کاناداس که همه بهش احترام میگذارند و ظاهرا نارضایتى ازش در حدى نیست که قابل توجه باشه. ملکه هم با این که هیچ نقش عملى در نظامات سیاسى کشور نداره، هر از چندی قدم مبارکشون رو سر چشم ما میگذارند و ما هم با کلی تشریفات ازشون استقبال و پذیرایی میکنیم و بعد از مدتى هم با چشمانى پر از اشک ایشون رو روانه راهشون میکنیم.

دوستانى که میخوان بیشتر در مورد کانادا بخونن میتونن از آدرس زیر کتاب آشنایی با کانادا رو مطالعه کنند:

www.cic.gc.ca/english/resources/publications/discover/index.asp?utm_source=slash-discovercanada&utm_medium=short-url&utm_campaign=generic


در ضمن دوستانى که از ایران مطالب من رو میخونن بهم خبر بدن که وبلاگ من فیلتر هست یا نه.

منتظر کامنتهاتون هستم


ارادتمند

رامین

کانادا جاى هر کسی نیست

سلام

دوباره من و دوباره مطلبی دیگه

اولا باید بگم که خیلی شرمندم که مطالبم منقطع و غیر پیوستست

در ضمن حدود ٦٨٠ تا نظر هست که سعی میکنم کم کم همه رو بخونم و تایید کنم

در ضمن باید تشکر فراوان کنم از دوستانى که به بنده لطف کردند در نظراتشون

مثل همیشه بازم میگم، مطالب این وبلاگ تجربیات و نظرات شخصى بندس، نه من معرف نظام و دولت کانادا هستم و نه چیزایى که میگم صد در صد درست و قابع استناد هستش


نمیدونم قبلا به این بحث پرداختم یانه، ولی امروز میخوام براتون از اینکه چرا نظرات در مورد کشور مطبوع بنده اینقدر متفاوته صحبت کنم


راست و حسینیش، اینجا جاى هر کسی نیست، نه سیستم و اجتماع هر کسی رو قبول میکنه و نه هر کسی این سیستم و طرز زندگى رو دوست داره

اولا اینجا بنا به کار و کوشش هستش و تلاش ماثره، کارهای کم زحمت و آسون یا به راحتى به دست نمیاد یا درآمد قابل توجهى نداره، پس وقتى یه آقاى رئیس از پشت میز میاد اینجا، میبینه زبانش هرچقدر هم خوب باشه باز باید روش کار کنه تا با استانداردها منطبق بشه، تحصیلاتش کار میبره تا اینجا قبولش کنند، سابقه کار به درد بخور هم نداره، پس باید از یجاى پایین شروع کنه، درآمدش هم پایینه، اینینیم که تا حالا رئیس بوده، حالا باید زیر دست یکى دیگه کار کنه.

در پاراگراف بالا منظورم از سابقه به درد بخور اینه که مدرکت رو گرفته باشى، بعد از سطح پایین تو رشتت شروع کرده باشى، تا به جاهای بالا تو رشته خودت رسیده باشى، و در ضمن اینکه سابقه همه اینا رو بتونی ارائه بده. من مورد دیدم طرف رفته مصاحبه، آقاى مصاحبه گر گفته شما چطور لیسانس مهندسى ساختمان گرفتى، از روز اول مدیر پروژه و رئیس کارگاه بودی، بعد از ١٠ سال هم کلا تعطیل کردى رفتی دنبال معاملات املاک.

حالا اون شخص بالایی که گفتم با تمامى شرایطى که ذکر شد یا همت میکنه و میشینه پای زندگی و از نو میسازدش، یا یکم دست و پا میزنه و میشه مهاجر غیر موفق، میمونه و از همه چی متنفر میشه، یا برمیگرده و به همه میگه سودای کانادا رویاى شب تب دار بود.

دوما یک سری از افراد هستند به قول یه نفر میان اینجا مسافرت طولانى مدت، پولشون از ایران میاد، اینجا هم کار بصورت ماثر نمیکنند، مدل هم همون مدل زندگی ایران، فقط هر از چندی ییلاق قشلاق میکنند. برای اینطور افراد اولا به اندازه ایران خوش نمیگذره، پس اینجا بده، تو ایران مالیات بر خرید جدا که نمیدن، مالیات بر درآمد هم که شکر خدا میپیچونن، حالا اینجا باید بصورت معمول ده تا سى درصد روی درآمدشون و هشت تا سیزده درصد روی خریداشون مالیات بدند، پس کانادا بده، از طرفی برای مثال اونجا سه سوت زنگ میزدن به زبان شیرین مادرى به اصغر آقا بقال سر کوچه میگفتند براشون یه خربار جنس بیاره، پولش رو هم بزنه به حساب، اینجا برای هر خرید یا مساله ی اداری پاشن برن دو ساعت با انگلیسی دست و پا شکسته چونه بزنند تا شاید یه چیزى عایدشون بشه، پس کانادا بده.

برای اینکه مشکلات این گروه رو بفهمید، فکر کنید مسافرت میرید هند یا چین، یک سری چیزای جالب هست ولی به عنوان یک خارجى با یک سری  چالش هم رو به رو میشید، از طرفى بعد از مدت کوتاهى جذابیت سفر براتون از بین میره و از طرف دیگه چالشهاتون برطرف نمیشه، و حالا به همه ی اینا نبود منابع مالى فراوان رو هم اضافه کنید.

حالا راه حلى که بنده پیشنهاد میدم اینه که اگر شما در هر جایی زندگی میکنید و به نظر خودتون زندگیتون خوبه و با سیستم میتونید کنار بیاید، الکی وقت و پول و اعصاب خودتون رو خراب نکنید بیاید اینجا، اگرم واقعا تصمیم قاطع گرفتید که بیاید اینجا، بیاید و سفت و سخت سر تصمیمتون وایسید و اگر بعد از یک سال دیدید که پیشرفتى حاصل نکردید ببینید کجاى کارتون اشتباه بوده، اشتباهات رو اصلاح کنید و فقط به موفقیت از راه درست فکر کنید.


دو ضمن عزیزان سعی کنید نظراتتون در مورد. زندگی در کانادا و نه طرز مهاجرت باشه. برای اینکه بدونید با شرایطى که دارید چطور میتونید مهاجرت کنید، باید از مشاور مهاجرت کمک بگیرید و من اطلاع خاصى ندارم.

در ضمن اینکه سوالاتتون هم باید عمومى باشه چون من از درون رشته ها و شغل های خیلی کمی خبر دارم.


ارادتمند

رامین

ترس روز اول 1

سلام


اولا امروز دوباره بعد از خیلی‌ وقت اومدم یه سریع بزنم و یه کامنتی خوندم. از کلیه دوستان چه اونا که نظر دادن یا حرف مثبتی زدن تا دوستانی که خانمایه فامیل ما رو مورد عنایت قرار دادند بسیار ممنونم.


اینم بگم که برای این کم مینویسم چون کامپیوترم رو عوض کردم و کیبورد فارسی ندارم پس باید برم بهنویس فینگلیش بنویسم و بد بشینم تصیحش کنم.


حالا بریم سر اصل موضوع، جریان از اینجا شروع شد که یه آقایی از طریقه وبلاگ با بنده تماس گرفت و بعد که اومد اینجا بنده کاری که می‌تونستم (البته با کلی‌ کم‌کاری) براش کردم و چیزیی‌ که بلد بودم رو بهش راهنمایی‌ کردم و این مقدمه ای شد برای اینکه دوباره یاد مبحث مهاجرت به کانادا و دوستان مهاجر بیفتم.


دوستان، نگاه کنید، مهاجرت یه اقدام خیلی‌ بزرگ و مهم در زندگی‌ و معمولان دوستانی که مهاجرت میکنند(نه مسافرهای مهاجر که میان کانادا ولی‌ خرجشون از ایران تامین می‌شه و همشم توی منطقه ایرانی‌ و در فرهنگ ایرانی‌ میمونم) یه تغییر خیلی‌ بزرگ در زندگیشون براشون اتفاق میافته و توی ایران همه چیزشون رو میذارند و به دلایلی میان اینجا تا زندگی‌ جدیدی رو از پایه و اصل بنا کنند.


حالا که اومدن اینجا اولا محیط روز اول براشون ترسناکه، روز دوم جالبه(شکل فیلماس) روز سوم غریبه و روز چهارم دیگه دردسر زاست چون حالا دیگه باید زندگی‌ واقعی‌ رو شروع کرد، از گرفتن مایحتاج روزمره تا اجارهٔ خونه و تهیه اساسیه، بعد رفتن واسه مدرسه بچها و بعد هم کلاس زبان و کار بزرگترها.


حالا این وسعت به نظر من بچها چون به قول معروف عقلشون نمیرسه (ببخشیدا) خیلی‌ راحتند. میگی‌ نه حالا بذار بقیشو بگم.


بچه کار سختش اینه که بره مداد و دفتر بگیر ولی‌ باباش باید بره خونه و ماشین بگیر. بچه نمیترسه یه چیزی بگه کسی‌ نفهمه چون بالاخره اینقدر میگه و ادا در میاره تا طرف بفهمه ولی‌ بزرگترا بخاطر غرورشون خیلی‌ وقتا حتی سعی‌ می‌کنن از جاهای ایرانی خرید کنن و با ایرانیها معامله و معاشرت کنن که راحت باشن. در ضمن اینکه دنیای بچه‌ها‌‌م ساده تره و کاری با پلیس و قرارداد، کردیت کارت و اینا ندارند.


بچها خیلی‌ زودتر از والدین توی محیط وارد میشن، زبان یاد میگیرند و به جرات می‌تونم بگم بد از یک سال خیلی‌ از والدینشون در زندگی‌ جدید جلو می‌زنن و می‌تونن حتی کمک والدین هم بکنن.


واسه اینکه تکلیف بچها معلوم شه اولین کار اینه که بعد از پیدا کردن اقامتگاه دائم با یه مدرسه تماس بگیرید، برند یه تست تعیین سطح واسه ریاضی‌ و زبان بدند و بعدم برند سر درس و مدرسشون. حالا دیگه اونا خودشون میرند جلو و پیشرفت میکنند. فقط یه مورد که اونم اگر بچها نتونند توی مدرسه بعد از ۱-۲ هفته دوستی‌ پیدا کنند لازمه والدین وارد عرصه بشند و با مدرسه تماس بگیرند تا مشاورن مدرسه طوری این مشکل رو حل کنند و با راهنمایی‌ بچه یه‌جوری توی سیستم و جمعها واردش کنند. اینم بگم که مشاورهی مدارس اینجا درسته خوب و بد دارند ولی‌ از مشاورین مدرسه توی ایران خیلی‌ بیشتر کار میکنند و کار آمد تارند.


شما باید درک کنید که چون اولا محیط براتون غریبه و کلی‌ کار هست که باید انجام بدید، و در ضمن مسائل عاطفی هم براتون مطرح خیلی‌ طبیعیه که کلی‌ ناراحتی‌ داشته باشید و مضطرب باشید و این ناراحتی‌ فقط راهکارش رفتن روی برنامه درست و سرگرم شدنه جز اینکه در مواردی واقعاً من زندگی‌ روزمره بشه و علائم بیولوژیکی مثل ریزش مو یا حساسیت پوستی‌ (لکه یا ...) یا مشکلات از این قبیل پیش بیاره، در غیر این صورت فقط به خودتون مسلط باشید و سرتون به کار و تفریحتون باشه.


حالا یه مشکله دیگه یی‌ که پیش میاد مشکله کار. عزیز من درک کن که اومدی توی یه مملکته قریب با یه قوانین و نظامهای جدید که تو کمتر باهاشون آشنایی‌، حالا باید از کارهای یکم پایین تر شروع کنی‌، هی‌ چیز یاد بگیری و ترقی‌ کنی‌ و به سطوح بالاتر برسید. البته اینجا دوباره باید ذکر کنم نه اینکه بشینید تو سری بخوریدا، اگر کسی‌ یک ذرّه توی حقوقتون اجحاف کرد بزنید باباشو از راه قانونی‌ در بیارید، ولی‌ تا زمانی‌ که محل کار براتون اموزندس و همکاراتون باهاتون واقعاً همکاری و مساعدت میکنند و کارفرما حقوقتون رو درست میده و سلامت و بهداشت روانیتونم در نظر میگیره فقط سعی‌ در پیشرفت و آموزش بهتر و سریعتر بکنید و با فکر کردن به پست قبلیتون توی ایران برای خودتون ناراحتی‌ ایجاد نکنید.


من میدونم که نمی‌تونم همه چیز رو یجا و یه‌روزه بگم ولی‌ بعدن بازم مینویسم براتون


فعلا خدا نگهدار


ارادتمند


رامین

برگشتم - دانشگاه

سلام

احوال دوستان عزیز

اول از همه باید اعلام کنم از این به بعد بنده دیگه بسیار کمتر به ایمیل ها و مسیج ها و کامنت ها و ... دوستان جواب میدم چون واقعا نمیتونم

خیلی خوشحالم چون بالاخره بعد از چندین سال دارم میرم دانشگاه !

تابستون خوبی داشتم و همه چیز خوب گذشت ... 

باید بگم خیلی متاسفم که کم مینویسم ولی خوب یکم هم شما با من راه بیاید

در ضمن اینکه اینجا من روزانه و گاه تا گاه مینویسم پس اگر مطلبی تکرار میشه یا با مطلب دیگه ای در تضاده این برداش روزانه من از زندگیه و نمیتونم برگردم و همه چیز رو اصلاح کنم

بد ندیدم در این زمان یجورایی توضیحاتی در مورد دانشگاه در کانادا بدم

اینجا تحصیلات بعد از دبیرستان در کالج و دانشگاه میتونه ادامه پیدا کنه

البته شما میتونید جذب برنامه های کارآموزی عملی هم بشید که اینجا بهش نمیپردازیم

بعضی به غلط تصور میکنند که همه اول میرند کالج و بعد میرند دانشگاه ولی این فقط بک مدل هستش ... به یاد داشته باشید در کانادا تحصیل و افزایش دانش همیشه ادامه داره و هر کس در خر مقطعی میتونه به نظام تحصیلی بپیونده

دانشگاه معمولا روند تئوریتری داره و معمولا چهار سال طول میکشه - ولی مثلا رشته من چون بکسال آموزش عملی هم داره پنج سال طول میکشه - و هزینه بیشتری داره و افراد تقریبا تا پایان پنج سال نمیتونند در مقام شغلی خودشون بصورت رسمی کار کنند و فقط میتونند کار آموزی کنند و بصورت دستیار کار کنند.

ولی در کالج که معمولا دوره هاش دو سال یا یکم کمتر ب بیشتر طوا میکشه درسها تئوری و هزینه ها پایین تر از دانشگاه هستش. در ضمن اینکه ورود به بازار کار هم راحت تره ولی فارق التحصیل های کالج بجای مقامهای مدیریتی معمولا در جایگاه های فنی و اجرایی کار میکنند.

در خیلی از موارد هست که افرادی با سایقه کار طولانی برای بروز کردن و تکمیل کردن مهارتهاشون با فارغ التحصیل های دانشگاه برای یاد گرفتم کار عملی برای یک دوره میرند کالج.

فعلا مرخص میشم

ارادت فراوان

رامین

عروسی سلطنتی


سلام

امروز عروسی سلطنتی شاهزاده ولیام نوه بزرگ ملکه و کیت میدلتون یکی از نجیب زاده های انگلستان بود. این عروسی در کل پادشاهی متحده و در کانادا به عنوان جزئی از اون سر و صدای زیادی به پا کرد.

همون طور که بارها نوشتم کانادا جزئی از پادشاهی متحده انگلستان (United Kingdom of Great Britain) هستش و بصورت قانونی ملکه فرمانروای کانادا هم محسوب میشه.

نمیدونم ولی یک جورابی اسم سلطنت و ملکه به آدم یک نوع شور و نشاط میده. من که اینجا ازه واردم ولی چه در انگلستان و چه در کانادا همه برای این عروسی به فعالیت افتاده بودند همه شبکه های خبری پخش مستقیم و پخش دوباره عروسی رو جزو برنامه هاشون داشتند.

منم با اینکه وجود سلطنت و فرمانروایی یک خرد با خاندان برو عموم توی ایدئولوژیم نیست وای یک جورایی سلطنت اینجا رو نمادی زیبا و شکیل و عاملی برای تحکم قدرت میدونم. خلاصه اینکه این عروسی ما رو هم خیلی خوشحال کرد. بالاخره این آقا به احتمال زیاد پادشاه آینده خواهد بود.

این عکس هم مهم ترین و به یاد موندنی ترین عکس عروسی بود. بوسه عشق که به کنار ولی دختر بچه کنار تصویر هم توجه خیلی ها رو به خودش جلب کرده و خبرهای زیادی ازش منتشر شده. طبق خونده های من این خانوم کوچولو کوچکترین نوه ملکست و توسط عروس برای ساقدوش انتخاب شده. چیز دیگه ای هم که توجه های زیادی رو جلب کرده لباس ساده و صمیمیت عروس بود که همه ازش تعریف میکردند.

از طرف دیگه درسته دوماد شاهزادست و خرش خیلی میره ولی طبق خبرهای واصله ایشون خلبان گشت امداد و نجات هستش و طی دو هفته باید سر کارش برگرده.


دیدم حیفه از این عروسی یادگاری توی وبلاگم نگذارم.

یک سری عکس هم توی ادامه مطلب میگذارم.


ارادتمند

رامین

ادامه مطلب ...

ششم آپریل 2011

سلام

به توصیه یکی از دوستان از این به بعد حداقل ماهی دو سه تا پست میزارم

در ضمن در مورد هزینه های مهاجرت من تقریبا هیچی نمیدونم ... همه خرجها از جیب جناب پدر شده پس سوالای مالیتون رو نمیتونم جواب بدم

فعلا امتحان زبان دانشگاه رو دادم و از اون طرف هم امتحانای میان ترممون تموم شده ... نمره اینا و نتیجه امتحان زبان معلوم میکنه من دانشجو بشو هستم یا نه !

فعلا بخاطر مشکلات عاطفی حسابی داغونم ... سر یه دو راهی گنده گیر افتادم و فقط نمیخوام کار اشتباهی بکنم

یواش یواش داره دوسال میشه که اومدم اینجا

دوباره تکرار میکنم "" من خیلی راضیم که اومدم اینجا ""

کانادا سرزمین آرزوهاست ... البته اگه مثل من آرزوهاتون رو توی ایران جا گذاشته باشید خیلی سخته

خواهشا وقتی با خدا تنها شدید من رو هم دعا کنید ... من قول میدم اگه به جایی رسیدم همیشه یاد این روزا باشم و هیچوقت گدشتم رو فراموش نکنم و باد توی غبغب نندازم

ارادتمند همه شما

رامین

ادامه

سلام

ممنون از همه نظراتتون

نمیتونم خیلی زود جواب همه رو بدم ولی به مرور سعی میکنم یکی یکی جواب بدم و بعد منتشر کنم

پروژه برنامه صوتی اونطور که میخواستم بازخورد خوب نداشت برای همین فعلا تعطیل شد

خیلی از دوستان گاه دارند که چرا زود به زود آپ نمیکنم ... باید بگم که داثعا من هم سرم شلوغ شده و معمولا از صبح تا شی بیرونم و مثل قدیم وقت آزاد زیادی برای نوشتم و کار کردن توی وبلاگ ندارم ... دنبال یکی هم بودم که کمکم کنه که متاسفانه کسی رو پیدا نکردم

دوستانی در مورد زمان بین مراحل مختلف مهاجرت سوال کردند ... باید بگم برای ما چهار ساله وقت مصاحبه اومد بعم هم توی یکسال و نیم یا دوسال و نیم وقت مدیکال اومد و آخرش هم سه ماه بعد از مدیکال گفند بیاید برای ویزا ... ولی این هیچ چیزی رو برای شما ثابت نمیکنه و این زمانهای برای هر پرونده کاملا متفاوته

راسی باید از دوستانی که دوباره با کلمات گهربارشون بنده رو به باد فحش و فضاحت گرفند هم تشکر کنم ... این دوستان واقعا به من لطف دارند و نمیدونم چرا هر دفعه که من یه مطلبی میگذارم این دوستان حتما باید پایینش برای من چرت و پرت بنویسند.

فعلا دارم تمام سعی و تلاشم رو میکنم برای رفتن به دانشگاه ولی در مورد بعد از دانشگاه زیاد مطمئن نیستم ... شاید برگردم ایران برای خدمت به وطن شاید هم بصورت پروازی شش ماه شش ماه بین ایران و اینجا جا به جا بشم.

اینجا چند وقتی بود هوا بهاری شده بود و من رو به یاد اول بهار در نصف جهان مینداخت ولی دوباره دبروز و امروز یه برف و بارون ملایمی اومد و هوا یکمی سرد شد. دلم برای اصفهان و عزیزانم در اونجا یک دره شده ... هیچ کجا هوای زنده رود رو نداره و هیچ کس مهربونی و عاطفه اون آشنایان رو برای من جبران نمیکنه.

فعلا میرم و قول میدم بیشتر بنویسم

ارادتمند

رامین

اولین برنامه صوتی

سلام

اینم اولین برنامه صوتیم

البته این یکی فقط یکجور تست هستش و و زیاد اطلاعات مهمی نداره.

توی 4شرد گذاشتمش که دوستان بتونند آنلاین هم بهش گوش کنند ولی امکان دانلود هم داشته باشه. اگر از طرف ایران بستس بهم بگید.

برنامه اول

این هم لینک قابل دانلود از ایران : برنامه اول

منتظر نظراتون هستم.

فقط باید بگم که میدونم یکمی تپق زدم ولی خوب ضبط خونگیه دیگه.

ارادتمند

رامین

شروع دوباره

سلام

من از همه دوستانی که هنوز هم خواننده این وبلاگ هستند نهایت تشکر رو دارم

حالا که دارم به مرز دو سال در کانادا میرسم از همه دوستانی که در این مدت با نظرات قشنگشون بنده رو همراهی کردند بسیار سپاسگزارم

من می‌خوام دوباره شروع کنم به نوشتن

فقط احتیاج به یکمی وقت و حوصله دارم

یه طرح جدیدی که به ذهنم رسیده ضبط کردن فایلهای صوتی و گذاشتنش رو وبلاگ ... حالا از دوستان می‌خوام در 24 ساعت آینده نظراتشون رو در مورد این بگن و بگن به نظرشون کار لوسیه یا میتونه کار جالبی‌ باشه ؟!

منتظر نظراتتون هستم

ارادتمند

رامین


..............................................................................................................................


دوستان در شبانه روز گذشته این وبلاگ بیش از 100 نفر بازدید کننده داشته ولی فقط 2 نفر جواب بنده رو دادند و این نشون میده که یا کار بنده بی ارزشه و یا خوانندگان محترم ارزشی برای بنده و کارم قائل نیستند پس در صوری که در 24 ساعت آینده هم من جواب قابل توجهی از دوستان دریافت نکنم به این معنیه که دیگه کسی مایل به ادامه کار من بیست و داستان وبلاگ رامین کانادا بسته میشه ولی همچنان این وبلاگ بری استفاده عموم از مطالب منتشر شده قبلی باز خواهد موند.

تورنتو از دوریبن یک شهروند

سلام

اینها عکسهای مختلفی هستند که خودم در ادوار مختلف از تورنتو گرفتم

اینها رو تنها برای نوع و دادن یه ایده در مورد تورنتو از دید یک شهروند براتون میگذارم

عکسها رو در ادامه مطلب گذاشتم

منتظر نظراتتون هستم

ادامه مطلب ...