خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

خاطرات یک مقیم کانادا

من در این وبلاگ خاطرات و روزانه های خودم رو از قبل از رفتن به کانادا تا زندگی در کانادا برای شما نقل میکنم .

در حال رفتن ۱

سلام 

امروز تقریبا آخرین جلسه تحصیل در ایران رو رفتم . 

هم غمناک بود و هم شاد . دوستایی که حدود ۸ ماه با هم و سر یک کلاس باهاشون تحصیل می کردم رو دارم میگذارم و میرم . 

البته از شنبه کلاس تق و لق بود و من هم کاملا تعطیل کرده بودم ولی این کلاس هندسه امروز مهم بود و برای همین هم رفتم . البته با توجه به حرفهای دبیر شنبه و سه شنبه آینده هم کلاسه که معلوم نیست من برم ( اعترافات یک دانش آموز تنبل ) 

اون دوستامون بودن که گفتم زودتر از ما رفتند ... دیروز داشتم با دخترشون چت میکردم ... میگفت این خرداد ۷ سال میشه که اونا رفتند و ما از هم دوریم ... یاد قدیما به خیر چه دورانی داشتیم ( خاطرات یک پیر مرد ) 

میگفت کانادا درسهای علمیش برای ما کاری نداره ولی ما توی زبان و زیست شناسی و البته یکم هم کار گروهی مشکل داریم .  

راستی دیپلمم رو گرفتم ... نه من کارت معافیم رو گرفتم تونستم دیپلمم رو از مدرسه تحویل بگیرم که البته باید بجاش یک کپی از کارت معافیم رو میدادم که البته یادم رفت ... خوب طوری نیست فردا میدم ... فقط پدرم نفهمه که دعوام میکنه !!!! 

یواش یواش باید از همه خداحافظی کرد ! من دوست زیاد داشتم توی مدرسه ولی دوست صمیمی نداشتم بجز مهرداد ! 

من مهرداد ۴ سال دبیرستان رو پیش هم می نشستیم ... به جرئت میگم اگر اون نبود همه نمره هام ۲-۳ نمره کمتر از اینی بود که الان هستند و البته اگر من نبودم نمره های اون هم خیلی بیشتر از الان بود بس که من ازش ایرادهام رو میپرسم ... اونم که مثل یک دوست دلسوز برام توضیح میده ! توی این ۴ سال یکبار نشده که بجز مهربونی کاری دیگه ای بکنه ! 

میخوام این چند وقت آخر برم و از معلمهای قدیم و جدید خداحافظی کنم ... از اقای مسائلی دبیر دیفرانسیل که توی این ۴ سال سر کلاس اون فقط من ریاضی یاد گرفتم ... از خانم نقش و خانم کریمی و آقای محتشم معلمای دبستانم ... و به خصوص از اقای عطایی دبیر زبان پیش دانشگاهیم !  

آقای ((( نخوندی ؟!!! )))

 این تکه کلام همیشگی اقای عطایی به بچه هایی که مشکل داشتند بود !!!

این اقای عطایی اول سال خیلی من باهاش مشکل داشتم ! قشنگ زوم کرده بود روی من و فقط به من گیر میداد ... هر جلسه یک سری کلمه ( حدود ۱۰۰-۲۰۰ کلمه ) میداد و جلسه بعد از فارسی به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی از هر کس چند تا میپرسید ... هرکی هم بلد نبود جلو بچه ها ضایش میکرد ... منم که خیلی توی این موضوع حساس بودم حسابی میخوندم ولی هر بار اگر از همه ۵ تا کلمه میپرسید از من ۲۰ تا کلمه میپرسید ... اینقدر میپرسید تا یه اشکالی توی معنی یا تلفظ پیدا کنم و بهم بگه ( نخوندی؟!!! ) 

از همین کارهای این اقای عطایی نمره زبان ترمم بهترین نمره کارنامه ام شد و توی این امتحانای اخر همیشه با اختلاف ۲ نمره بهترین نمره کلاس رو می آوردم !!! اینقدر گنجینه کلماتم رو بالا برده که فرهنگنامه اینسایکلوپدیا بریتانیکا (Britannica Encyclopedia) رو خیلی راحت با کمک خیلی کمی از دیکشنری میخونم و معنیش رو میفهمم !

خدا اگر پدرش زندست به پدرش عمر جاودان بده و اگرم به رحمت خدا رفته خدا پدرش رو بیامرزه ! 

فعلا دیگه بقیه رو میگذارم واسه بعد ! 

نظر یادتون نره ! 

 

ارادتمند 

رامین

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرام چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:18 ب.ظ

رامین جان موفق باشی .منتظر خواندن کانادا نامت هستم

سلام شهرام جان
به زودی حرفهای جالبی براتون مینویسم
ارادتمند
رامین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد